عشق مامان.آقا آرتاعشق مامان.آقا آرتا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه سن داره

پسر پاییزی من

آرتای من داره دستاشو کشف میکنه

عشق من.عمر من .روز 23 آذر بود که دیدم هی داری به دستات نگاه میکنی و باهاشون بازی میکنی بعد که چند روز این کارت تکرار شد متوجه شدم شروع کردی به شناختن دستات فدات شم مامانی که بزرگ داری میشییییییییییییی ...
29 آذر 1392

واکسن دو ماهگی پسرم

عزیز دل مادر شما دو ماهه شدی و مجبور به زدن واکسنت بودم.ای کاش خودم میتونستم به تنهایی تمام دردی رو که متحمل میشی رو به جون بخرم.ای کاش این قدرت رو داشتم تا نزارم حتی قطره ای اشک از چشمای قشنگ و معصومت سرازیر بشه ولی افسوس و 100 افسوس که نمیشه طبق معمول زحمت همراهی ما با مامان مریم بود 16 آذر که مصادف شده بود با روز تولد بابا محسن رفتیم و واکن شما رو زدیم.بمیرم برات که یه دفعه چه جیغی کشیدی قبلش بهت استامینوفن داده بودم و همین شمارو منگ کرده بود تا دم ظهر هم چند تا جیغ از ته دلت کشیدی که دل مامان پراز غم شد.ولی بعدش دیگه خیلی بی قراری نکردی و کلا هم تبت کم بود.در حد یه داغی کوچولو شب هم خوب شدی و فردا چون خوب بودی رفتیم مهمونی خو...
29 آذر 1392

یه ماهگی پسر طلا.

مامانی ببخشید دیر دارم مینویسم برای اولین ماهگردت بابایی کیک گرفت و مامان مریم اینا هم اومدن الهی که 100 ساله بشی عزیز دلم خیلی دوست دارم ...
18 آذر 1392

40 روزگی مرد کوچولوی من

مرد کوچولوی مامان 40 روزگیت مبارک.شما دیگه بزرگ شدی عزیزم مامان مریم اومد خونمونو شمارو برد حموم.فدای جفتتون بشم. پسرم خیلی دوست دارم راستی تو 37 روزگی بردیمت چکاپ که وزنت 4300 و قدت هم 54.5 شده و دکتر خیلی راضیههههههههههه و همچنان گفت رژیم و قدت رو هم گفت از خوب بالاتره خدارو شکر ...
18 آذر 1392
1